سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :46887
بازدید امروز : 7
 RSS 

 

به خداحافظی آخرمان فکرنکن                             به سلامی که پر از حادثه در نیم نگاه

به دلی فکرنکن کز سر شوق از ته عشق...            همه شب مثنوی و قافیه می سوزد و آه...

به کسی فکرنکن بعد تو حل شد همه چیز                من و بیچارگی و قصه ی رسوا شدنم

همه حل شد قر و قاطی شد و انگار تو هم                  پی نبردی من و تنهایی و تنها شدنم

پی نبردی که پسربچه ی عاشق سر تو              از کَت و کول نگاه خودش افتاد و شکست

تو پی عشق و  پی حور و پری رفتی و من            نفسم رو به شمارش برود رو به نشست

تو همان خاطره ی روز سلامی که مرا                 تا خداهای همان روز سرودی،گفتی

و من ساده ی عاشق کر و کوری بودم                  نشنیدم سخن از بود و نبودی گفتی

صحبت کهنه به جایی نرسد کوتاه است               مثل اندازه ی آشفتگی موی شما

دست تقدیر،تو را فاصله ایجاد نمود                   سطر ها شعر شد از حالت ابروی  شما

وقفه ها سال به سال از پس سال از پس هم               قد کشیدند و ندیدندو نمک بخشیدند

شکر شعر شب! آهنگ شما باشد کوک                 که چشیدند و سرودند و فلک رقصیدند

شهر،پیچید : دلی در گرو دلبر رفت...                  دیشب اینجا ته این کوچه که آتش دادند...

داستان می چکد از پچ پچ و هر زمزمه ای:            «دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند»

همه ی دفتر خط دار قنوت آن شب ناز                  مشق چشمان تو را تا سر خط آه گرفت

راز پیدا شدنت شهره ی عالم باشد                       وقتی اخبار بگوید: «سر شب ماه گرفت»

الغرض شکوه ی درمان نشده گل داده است            گلی از جنس نبودن نشنیدن رفتن

صفحه آخر شد از این دفتر کمرنگ ترین                آه تنها تو و نقاشی آیا ماندن!

 



نویسنده : مهم نیست » ساعت 8:22 عصر روز سه شنبه 90 تیر 14


تا پنجره وا شد غزل افتاد

تا پلک جدا شد غزل افتاد

این قصه ی روز های دل بود

"من" سر به هوا شد غزل افتاد

****    ****     ****

تنهاست دلم ساکت و تنهاست دل من

منظومه ی اشک،عین زن هاست دل من

پاپوش و دروغ و صفحه وقتی گل کرد

دیدم که صبور مثل مرداست دل من

****     ****     ****

آهای رفیق! درد سر دارد ریش

خاصیت شمشیر و سپر دارد ریش

گاهی است شرایطی که حرمت دارد

یا خاصیتی مثل تبر دارد ریش!

****     ****    ****

بی عرضه ترین نگاه تقدیر من است

انگار سیاه چاه تقدیر من است

گفتی که ندارم عرضه؟ آری شاید

بی عرضه ترینم آه تقدیر من است

****     ****    ****

من وتو کهنه دلی زخمی از نمک داریم

و آرزوی کمی دوری از کلک داریم

سکوت،واژه ی سردی پر از کنایه و حرف

و واژه واژه پر از درد مشترک داریم



نویسنده : مهم نیست » ساعت 6:25 عصر روز دوشنبه 90 تیر 6


تا پنجره وا شد  غزل افتاد

تا پلک جدا شد غزل افتاد

این قصه ی  روز های دل بود

"من" سر به هوا شد غزل افتاد

 

 

 



نویسنده : مهم نیست » ساعت 6:39 عصر روز شنبه 90 تیر 4


صدای  نسیم از شمیم صمیمی و قدیمی کوچه ها سرک می کشد.گوش تنها شده ام را می یابد تا شاید سر سوزن سلامش را آویزه اش کند.این تمام دست خط آفتاب است که آسمان طلاشده اش را به کمترین لبخند فروخت. این، شروع اسم"اعظم"آبی هاست،دریاهاست.در حوالی  کوچه های سکوت، زانویی که در بغل پسرکی بود را حس کردم. آنقدر که  آه، آیینه را. رد شدم و خودم را از پستوی آخرین رمق های  سلامش خواندم. سلامی که روزهاست نرسیده سلامی که ساعت ها کال مانده است. انگشت های دندان جویده اش را بو کردم.شبیه  عصرهای خسته بود.شبیه بی حوصله ها.شبیه من.رطوبت،گوشه ی چشم اش را می غلطید تا اینکه جوابی از جنس لبخند برایش نوشتم. طفلکی من! که این همه روزها در قاب  گذشته متروک بودم و هیچ  بنی بشری حتی نپرسید چرا؟! و امروز بعد از خیلی سالهای پشت سر، تازه فهمیدم صدای نسیمی که شمیم صمیمی و قدیمی کوچه ها را سرک می کشید تا گوش تنها شده ام را بیابد نوای هوای "اذان" بود.یعنی با عجله بیا تا با عجله...

 

سلامی به رنگ  آغوش از جنس آمدن و شبیه تو در دسته  گلی شبیه چشم هات.

از اینکه فاصله ی طبقاتی در به روز شدنم پیش می آید باید بخشش را ضمیمه ی آمدنتان کنید تا شرمندگی از پیشانی ام برود. آلونک عشقم را خیلی روزهاست گم کرده ام و امروز و دیشب و فردا در پی  بازگشت به دیر سلوک هستم . اگر عشق بگذارد.

مرا بدون شکرخند تان مگذارید که سخت بی نمک شده ام.

دوستدار لبخنهاتان.



نویسنده : مهم نیست » ساعت 2:15 عصر روز جمعه 90 خرداد 27


وقتی دیروزهایم را در خاطرات آیینه مرور می کردم، پنجره، با
نگاهی وهم آلود خمیازه اش را تکمیل کرد. و من از این همه توجه ،  به خودم
امیدوار شدم.



نویسنده : مهم نیست » ساعت 12:27 صبح روز سه شنبه 88 اسفند 4


<      1   2   3   4   5   >>   >