چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :48494
بازدید امروز : 2
 RSS 

وقتی خودم را در چشم های پیاده رویی شلوغ می بینم شبیه پاییز برگ ها به خودم می لرزم

می ترسم از اینکه سلام مرا بخواهند لبخندهای مسموم سایه ها

دلسرد شدم و خسته.از هر چه بودن است برای بودن.از هرچه حرف است برای رسیدن

دیگر فرصتی برای من نیست. من سهم خودم هم نشدم.فال خط خطی ام را به هر که سپردند خندید و پرت کرد پشت پهن دشت پوسیده خاطراتش

همه ی سایه های پرنده را پراندم

من نیز از من رفته است.تنها تصویری مات مانده که مات مانده از بودنی بی حاصل با مسیری مبهم و دنباله دار

دست های آسمان را در جیبم احساس می کنم به دنبال لبخندی است صمیمی که نخواهد دید

آه می کشم تمام خودم را وقتی پیش پای آیینه به سکوت ساکتش خیره می افتد.

این حرف ها دیگر بوی سکوت می دهند.

 




نویسنده : مهم نیست » ساعت 9:7 عصر روز پنج شنبه 88 بهمن 22


بیست و پنجم ماه ذی القعده روز دحوالارض است. دحوالارض را چنین معرفی می کنند "روزی که زمین از زیر کعبه کشیده و گسترانیده شد.
گر
چه این مطلب یعنی کشیده شدن و گسترانده شدن زمین در وحله اول عجیب به نظر
میرسد اما تعریف واضح تر این موضوع این است که گفته شود :
پس از آنکه
تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته و خداوند خواست تا آن
را از زیر آب بیرون آورد که صحنه زندگی موجودات مهیا گردد ، اولین نقطه ای
که از زیر آب سر بیرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بیت الحرام بود . این
واقعه نشان دهنده اهمیت این نقطه و مرکزیت آن برای همه عالمیان است .
در
واقع دحوالارض روز شروع حیات بخشی خداوند به جهان خاکی است که توجه به آن
در روایات و تعیین اعمال خاص همچون روزه ، عبادت ، دعا و غسل واهتمام به
آن از سوی معصومین (ع) نشانگر عنایت حضرت حق به این روز با برکت است .

تعبیر
به اینکه "در روز دحو الارض رحمت خدا منتشر گردیده و از براى عبادت و
اجتماع به ذکر خدا در این روز، اجر بسیار است" و امثال آن ، مومنین را بر
انجام مستحبات مخصوص این روز ترغیب می نماید . درباره روزه این روز آمده
است :
روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است .
روزه این روز کفاره گناهان هفتاد سال است .

برای روزه دار این روز هرکه و هرچه در میان آسمان و زمین است استغفار می کند و ...
از
دیگر اعمال این روز شریف دو رکعت نماز است که در آن حمد و پنج مرتبه سوره
"والشمس" خوانده می شود و پس از نماز نیز دعایی است که در مفاتیح آمده است
. و همچنین دعای "اللهم داحی الکعبه ..." از دعاهای مخصوص این روز است .
روایت
است که « امام رضا » علیه السلام فرموده اند: درشب بیست و پنجم ماه ذى
القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع)متولد شده اند. و نیز در این روز
رسول خدا صلى الله علیه و آله ، به قصد حجة الوداع از مدینه به همراه یکصد
و چهار هزار یا یکصد و بیست و چهار هزار نفر از راه شجره به مکه عزیمت
نمودند که حضرت فاطمه (ع ) و تمامى زوجات آن حضرت نیز ایشان را همراهی می
کردند .
و نیز در روایتی است که در این روز قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام خواهد نمود .
« خروج پیامبر اکرم(ص) از مدینه به قصد حجه الوداع ( 10ق) »
ازطرف پیامبر اکرم(ص) در ماه ذیقعده ی سال دهم هجری قمری به
اهالی مدینه و قبیله های اطراف اعلام شد که امسال آن حضرت قصد زیارت خانه
ی خدا و برپایی مراسم حج را دارد. به همین جهت، تعداد زیادی از مسلمانان
به همراه آن حضرت عازم مکه شدند. پیامبر اکرم (ص) در روز 25 ذیقعده¬ی سال
دهم هجری قمری از مدینه حرکت نموده و در مکانی به نام ذوالحلیفه احرام
بست. تمام همسران آن حضرت و یگانه دختر گرامیش حضرت فاطمه(س) در این سفر
هماره پیامبر(ص) بودند. حضرت علی(ع) نیز پس از ماموریت جهادی و تبلیغی در
منطقه ی یمن، به دستور پیامبر اکرم(ص) در مراسم بزرگ حجله¬الوداع حضور
یافت. چون حج این سال آخرین حج پیامبر اکرم(ص) بود به حجه الوداع مشهور
گردید. پس از پایان مراسم حجه الوداع هنگام بازگشت به مدینه در مکانی به
نام غدیر خم پیامبر اکرم(ص) در اجتماع یکصد هزار نفری، حضرت علی(ع) را به
فرمان خداوند متعال به جانشینی خود منصوب فرمود و همگان با امیرالمومنین
علی(ع) بیعت کردند.


نویسنده : مهم نیست » ساعت 10:13 صبح روز جمعه 88 آبان 22


وقتی چشم هایم  به یاد تو افتاد نتوانستم بردارمش.

                                ترسیدم از خاطرات روزهای پیش رو که

                                                                        مثل لبخند تو نگاهم

                                                              می کنند.

             باز همان پیاده رو.

                                      تابلو کنار من ایستاده.

                     ...وقت کردی بیا
                                       ...

نویسنده : مهم نیست » ساعت 12:31 عصر روز چهارشنبه 88 آبان 20


حرفهای نگفته به روز شد

http://sheretanha.blogsky.com/

وبلاگ من در بلاگ اسکای به روز شد



نویسنده : مهم نیست » ساعت 3:31 عصر روز شنبه 88 مهر 11


 

شب بود.نزدیکی روشنایی از حضور،صدا،پنجره. آمده بود نقاشی هایم را ببوسد خبر نداشت روزهای کودکی ام را سالهاست فراموش شدم. لج کرد مثل دست نوشته های پراکنده ای که خاطرات نیامده ام را کلید می زنند. مثل تبخیر. امروز بیشتر از امروز نوشتم، برای تو، برای بودن، برای سوال های چشم به راه، برای پایانِ هیس! روی سُرسُره ای از لبخند های عمیق تو، نمی شود سُر نخورد. می خورم خودم را، و در این بین تنها شدنی تاریخی که ارسطو هم در معادلات خود به بی منطقی ام شهادت می دهد، سر از چشم هایم در آورد.
تو اوجی از شُکوه بودی و من موجی از شِکوه. تفاوتی نیست، فاصله از زمین است تا تو.
روی کدامین شانه قدم زدی که زیر شانه هایت را باران می گیرد و شهر تشنه ی قدم هات بی اختیار می دود؟!  من اینطرف تر از دست های آسمانی شان، تنها به تشییع با عظمتی خیره شدم که خودم را می ماند. اما نه. من کجا و تو کجا

...

 



نویسنده : مهم نیست » ساعت 3:58 عصر روز سه شنبه 88 مهر 7


<      1   2   3   4   5   >>   >