سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حی علی العشق - چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
حی علی العشق - چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
حی علی العشق - چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :46976
بازدید امروز : 10
 RSS 

صدای  نسیم از شمیم صمیمی و قدیمی کوچه ها سرک می کشد.گوش تنها شده ام را می یابد تا شاید سر سوزن سلامش را آویزه اش کند.این تمام دست خط آفتاب است که آسمان طلاشده اش را به کمترین لبخند فروخت. این، شروع اسم"اعظم"آبی هاست،دریاهاست.در حوالی  کوچه های سکوت، زانویی که در بغل پسرکی بود را حس کردم. آنقدر که  آه، آیینه را. رد شدم و خودم را از پستوی آخرین رمق های  سلامش خواندم. سلامی که روزهاست نرسیده سلامی که ساعت ها کال مانده است. انگشت های دندان جویده اش را بو کردم.شبیه  عصرهای خسته بود.شبیه بی حوصله ها.شبیه من.رطوبت،گوشه ی چشم اش را می غلطید تا اینکه جوابی از جنس لبخند برایش نوشتم. طفلکی من! که این همه روزها در قاب  گذشته متروک بودم و هیچ  بنی بشری حتی نپرسید چرا؟! و امروز بعد از خیلی سالهای پشت سر، تازه فهمیدم صدای نسیمی که شمیم صمیمی و قدیمی کوچه ها را سرک می کشید تا گوش تنها شده ام را بیابد نوای هوای "اذان" بود.یعنی با عجله بیا تا با عجله...

 

سلامی به رنگ  آغوش از جنس آمدن و شبیه تو در دسته  گلی شبیه چشم هات.

از اینکه فاصله ی طبقاتی در به روز شدنم پیش می آید باید بخشش را ضمیمه ی آمدنتان کنید تا شرمندگی از پیشانی ام برود. آلونک عشقم را خیلی روزهاست گم کرده ام و امروز و دیشب و فردا در پی  بازگشت به دیر سلوک هستم . اگر عشق بگذارد.

مرا بدون شکرخند تان مگذارید که سخت بی نمک شده ام.

دوستدار لبخنهاتان.



نویسنده : مهم نیست » ساعت 2:15 عصر روز جمعه 90 خرداد 27