سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مهم نیست - چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
مهم نیست - چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مهم نیست - چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :48346
بازدید امروز : 30
 RSS 

 

... سه نقطه. از ابتدای همین سه نقطه می نویسم از ابتدای مبهم و دنباله داری که هیچ اول و مقصودش پید ا نیست. بدون هیچ پلان از پیش تمرین شده ای شروع به خود شدن می کنم. آهسته آهسته سر از سکوت سالهای سرد و سقوط، بلند می کنم، که نرسیده به آدینه ی آفتاب ، اتراقی اتفاقی پیش پایم افتاد. نشستم و سازِ  سازگارِ خاطرات را، سرودم.

خیلی بود که دلی به دریا میخواست بزند اما از بدِ تقویم، به آشفته ترین گیسوها، گذرش افتاد و هوای گرم لبخند را، به پریشان شدنی ساده، نادیده گرفت. چشم تا خواست باز کند

 خسته ای عابرانه از کنار دست هاش رد شد و خودش را به انتهای خود برد و ساز و خاطراتِ سازگار را، به اتفاقِ اتراق نشین سپرد تا شعر شود. مثل انگور.

می روم به سمت بلند شدن به سمت یک یا علی مثل زلالیِ جوی مثل... مثل همین سه نقطه



نویسنده : مهم نیست » ساعت 6:22 عصر روز دوشنبه 88 مهر 6


وقتی دلم تنگ می شود سراسیمه ترین لحظه های تاریخ، سر از چشم های همیشه ساکتم در می آورد. چشم هایی که خاطرات مبهم خود را در گوشه ای از انزوا می نویسد تا هیچ پرنده ای آوای بغض را هجی نکند. امشب،در میان انبوهی از سر در گمی ها، حرف ها، کنایه ها، تنهایی ها ، هزاران هزار کلماتی که شبیه حال من، بوی خفگی گرفته اند، از انگشت هایم جوشیده است. دیگر گله از کدام اقبال کج و معوجی کنم که روز به روز، روزمره گی ام را می نویسد. دیگر خسته ام از هر چه ماندن است برای هر چه پاکی است.دیگر این شهر سر در خویش فرو رفته که تمدن قلب ها را نمی خواهد احساس کند هم جایی برای لبخند هام ندارد. من! این منِ اسیر که دنیایی از نقاشی های هرگز نکشیده ی کودکی اش را امروز مرور می کند حالا، افتاده تر از شاخه های هرس شده که روزی برای خودشان دلی می بردند، شبیه پهن دشت غربتی است که نه کلاغ نه کبوتر و نه هیچ صدای عاشقی از آن عبور می کند، شبیه هیچ کس شده است. روزی که برای خودم نتِ «تنها ماندم» را به سازِ بغض نوشتم یادم از همیشه های نیامده ای افتاد که آسمان هم توان درک سینه ای اندوه بار را ندارد.

آه ای تمامِ سجده ام! این چگونه امتحانی است که چشم هایم را همیشه تنها می خواهی! این چگونه ماندنی است که نمی شود به ماندن رسید؟! این چگونه تقدیری است که هر چه سعی می کنم خط خطی اش کنم نه می شود نه می گذراند؟!

شبیه دستی شده ام که زیر گلدانی را ایستاده است. اگر پا بکشد گلدان آرزوهایش افتاده است اگر سکوت کند کسی به او آب نمی پاشد و ذره ذره خشک می شود... حالا خودت را  جای بی کسی هایم بمان تا قدری غبار غربت و سکوت، چشم هایت را ببارد تا، شاید، گودی چشم هایم را بفهمی، شاید پیکر لاغرم را که چونان لبخندهای بی رنگی است که سالهای سال، او را قاب گرفته اند. گفتم قاب! یادم از عکسِ بی قابی افتاد که صدایش را دارم فراموش می کنم! یادم از دیواری افتاد که حوصله ی قاب را به تنگ آورده است. سادم از تنهاییِ تنهایی هایم افتاد...

مهم نیست! این همه غصه و درد و بغض، فدای گوشه ی چشمی که امید دارم روزی، سرتاسرم را بو کند. بوی عشق، تنها معطری است که کهنه نمی شود.




نویسنده : مهم نیست » ساعت 5:1 عصر روز دوشنبه 88 مهر 6


وقتی که می خندی، تموجِ طوفانی سر درد، شعرهایم را ، بغل می کند.

نگاه می کنی و بند بندِ خنده ام را
آرام می جَوَم که نفهمی بغضِ شعر، شروعِ شرجی شب هایی است که شعله شعله تنم را، به دار می کشد ولی تو، انگار نه انگار
هیزم کشِ اصحابّ فیلی که موسی را، در منجنیقِ خنده ات سوخته می خواهد!

شبیه سیبّ خرابی می شوم در مسیر نگاه
های خراب آلوده ات وقتی که لبخندم را خراب
می کنی و ضربان نوشتنم از اضطراب من به
دردِ تلنگر زدن لبخندهات نمی خورم! خودت را خسته نکن
!

چهارشنبه 86/11/18     7/45شب



نویسنده : مهم نیست » ساعت 1:38 عصر روز دوشنبه 88 شهریور 23


سخت است تمام آه، عبور ساده ای باشد برای ندیدن...
صحبت از چشم های تو نیست! خاطرات خسته ای را می تکانم که غرور، چاره ای جز بالیدن ندارد. سال های سال، دست های تو  می گذرد بی آنکه شانه هایم را بخندی و  نفسی، بیکران-سکوتم را بفهمد.
سخت است تو را در خودم نگریم و در شهر، سرگرم نیش-خنده هایی بمانم که پرت می کند ذهن آرزومندم را تا سرگیجه ای دیگر...
کجاست بهانه های سر از لاک جنبیده ای که بسوزد همه ی کودکی ام را!
نه! بیهوده تر از قبل نبودن هنر است و من ، تمام دست خطم را دیروز، پشت سایه گون هایی ساده گم کردم. حالا فرصتی برای رد شدن است.

عبور می کنی و در مسیر چشم هات، بغض می کنم. شاید میانه ی غربتی سهمگین، گذرت را شعر شوم
.


نویسنده : مهم نیست » ساعت 11:25 عصر روز چهارشنبه 88 تیر 17


شب بود.نزدیکی روشنایی از حضور،صدا،پنجره. آمده بود نقاشی هایم را ببوسد خبر نداشت روزهای کودکی ام را سالهاست فراموش شدم. لج کرد مثل دست نوشته های پراکنده ای که خاطرات نیامده ام را کلید می زنند. مثل تبخیر. امروز بیشتر از امروز نوشتم، برای تو، برای بودن، برای سوال های چشم به راه، برای پایانِ هیس! روی سُرسُره ای از لبخند های عمیق تو، نمی شود سُر نخورد. می خورم خودم را، و در این بین تنها شدنی تاریخی که ارسطو هم در معادلات خود به بی منطقی ام شهادت می دهد، سر از چشم هایم در آورد.
تو اوجی از شُکوه بودی و من موجی از شِکوه. تفاوتی نیست، فاصله از زمین است تا تو.
روی کدامین شانه قدم زدی که زیر شانه هایت را باران می گیرد و شهر تشنه ی قدم هات بی اختیار می دود؟!  من اینطرف تر از دست های آسمانی شان، تنها به تشییع با عظمتی خیره شدم که خودم را می ماند. اما نه. من کجا و تو کجا..





نویسنده : مهم نیست » ساعت 11:19 عصر روز یکشنبه 88 تیر 7


<      1   2   3   4   5   >>   >