دارد از دست تو می دزد دل تنگ مرا
ساعت شماطه دار خانه ی مادر بزرگ
هرچه می گردد،دلم از گیج، بی تاب شماست
سالها این هر شبِ افسانه ی مادر بزرگ...
در دلم هستی ولی دلتنگ چشمت...- این منم-
عشق،پاداش شبِ عیدانه ی مادر بزرگ
مادرم می گفت:نبضت تا زمان دارد بخواه
باش صاف و ساده همچون خانه ی مادر بزرگ...
نویسنده : مهم نیست » ساعت 3:57 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 19
چه حس مشترکی است بین ابرها و شما،من
گمان کنم کلکی است بین ابرها و شما ،من
تو قهر... دل نگران من، و آسمان که سکوت است...
حقیقتی الکی است بین ابرها و شما ، من
دلی اسیر غم تو-عشق- این وصیت مبهم
تمام ماترکی است بین ابرها و شما،من...
نویسنده : مهم نیست » ساعت 3:56 عصر روز سه شنبه 91 اردیبهشت 19
وقتی سکوت می کنی از درد ساده نیست
تا خود سقوط می کنی از درد ساده نیست
قربانی نگاه تو حوا و آدم اند
عمر بلوط می کنی از درد ساده نیست
نویسنده : مهم نیست » ساعت 7:20 عصر روز پنج شنبه 90 تیر 16
وقتی سکوت چاره ی هر درد می شود
هر کس نصیب آنچه که خود کرد می شود
اسطوره های درد! بمانید در سکوت
هر بچه ای سکوت کند مرد می شود
نویسنده : مهم نیست » ساعت 7:33 عصر روز چهارشنبه 90 تیر 15
سرریزمی شوددلم از حس و حال ها
دارم به اوج می رسم، انگار بال ها_
کم می خورندتکان تکان روی ابرها
باورنمی شود که "منم" در محال ها!؟
-اینجامحال نیست تو هستی خدا که هست
با آه خالصانه بیا تا کمال ها
بشکن سفال خالی هر چه اراده را
بااشک پاک کن خودِ غرق ذغال ها...
از خواب پرکشیدم و قلبم نبود،بود؟
نه نیست؛سنگ خاره ی من در خیال ها
از آن به بعدهرچه نشستم صدا نشد
تاگوش آسمان نرسد قیل و قال ها...
مبهوت،گیج،تکانی نه حرکتی
تصویر بعدرفتنت ای خط و خال ها
این"من"بدون بودن "تو"جان رفتنی است
آغوش بازکن برسم تا جمال ها
نویسنده : مهم نیست » ساعت 8:22 عصر روز سه شنبه 90 تیر 14