سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دارم به نبود نت خو می گیرم - چون میروی بی من مرو...



درباره نویسنده
دارم به نبود نت خو می گیرم - چون میروی بی من مرو...
مهم نیست
وقتی به چشم های در تلاطم سرنوشت خویش می نگرم لبخند تو نیست و تمام آه،بودنم را به نظاره می ایستد و تو در آینده ای ناممکن، سرنوشت مختومم را دوباره نقش می زنی،و من از لا به لای برگ های نیمه جان،تا سراشیب گریستنت قد می کشم تا همه بفهمند شکست مقدمه ای بر زندگی است. تنهایم مگذار...
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
مهندس جواد فروغی [31]
جشنواره سراسری شعر میلاد امام رضا (ع) [37]
بزرگترین مرکز دانلود مداحی [136]
دل گویه های یک مجاهد [104]
اردو... [75]
حرفهای نگفته [219]
متن کامل قرآن [36]
شعر نو [66]
من تنهام [53]
شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام [99]
[آرشیو(10)]


لینک دوستان
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ گروهی ائمه اطهار
دوزخیان زمین

عکس
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عکس و پیامک خفن دخترانه برای پسران
دختر و پسر ها وارد نشند اینجا مرکز عکس های جدیده
محرما نه
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
یا امام زمان (عج) | وبلاگ تخصصی مهدویت | اللهم عجل لولیک الفرج
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
همه رقم
پرسه زن بوته های خیال
لبخندایرانی (پسرانه قدیم)
دکتر سخنی
اینجا منم و خدایم
بشنو از نی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دارم به نبود نت خو می گیرم - چون میروی بی من مرو...


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :47029
بازدید امروز : 1
 RSS 

سر زده می شنوی بادهای سرازیر دارند تمام سرنوشت چشم هایت را پریشان کوچه هایی می کنند که بوی سادگی را حتی نتواست ببیند. نمی دانم تلاقی من و تو خاطرات فرداهایم را چگونه می شود کشید از اینکه حالا بدون تو خود را سرگرم کلیدهایی دارم که نه می خندند نه ...!

آه! تمام شهر پی درمانگی حرص هاشان می دوند و آسمان،در بین شلوغی دروغ ها،مانده است که ببارد یا ببیند! تعجب نکن! این یک اتفاق طبیعی نیست که نبودنت را حتی عین خیال شان هم نیست! چقدر نوشتن های بی تو بودن را فریاد کشیدم ولی نه گوشی بود و نه هوشی! انگار،فصل قحط زدگی سراسر شهر را ربوده است که تو ،دریا دریا مبارک می شوی و این ها که برکت را نمی فهمند، رو به گریز،مثلا،شوم شدند تمام سرنوشت شان را! آری از هر چه بگذریم گذشته است و فرار فرصت ها، فرصتی برای تفکر نمی دهند فقط، سرطان از یاد بردن،به دست های تو سقوط می کند و همه ی این عشایر شهر نما، دارند خودشان را هلاک ابرو خَمانی  می کنند که هیچ نگاهی بر اینان نخواهد فروخت. حلال پس هزار و چهارصدو خیلی فاصله، دارم به نبودنت خو می گیرم بی آنکه لحظه ای به تو فکر کنم. مقدس چشم هات را بر شهر بگشا تا شروع آفتاب،خلوت سنگین مان را بشکند.

 

 



نویسنده : مهم نیست » ساعت 4:58 عصر روز پنج شنبه 87 مرداد 17